تک بیتی اجتماعی

تک بیتی اجتماعی:

شمع بزم محفل شاهان شدن ذوقی ندارد

ای خوشا شمعی که روشن میکند ویرانه ای را

صائب

takbayti.blogfa

ای که می پرسی ز محبت ها گریزانی چــرا

در بساطم، وقت ضایع کردنی کم مانده است

...

مبر زِ مویِ سپیدم گمان بـه عمر دراز

جوان ز حادثه ای پیر می شود گاهی

حافظ

تو با خدای خود انداز كار و دل خوش دار

كـه رحـم اگـر نـكـنـد مـدّعـی، خـدا بـكند

سعدی

بگذار تا بگریم چـون ابـر در بهاران

کز سنگ، ناله خیزد روز وداع یاران

...

من به پیری هم جوانی می کنم

عشـق هـا با زنـدگانی مـی کنم

قصاب كاشانی

غيـــرِ شــرحِ نامُــرادی، مــعنـی ديــگر نـداشت

درسِ هر فصلی، كه خوانديم از كتاب زندگانی

تک بیتی ناب از ناشناس

خِلَل پــــذيـــر بــُوَد هـر بـنا كه می بینی

مگر بنایِ محبّت، كه خالی از خلل است

کاتبی ترشیزی

ما كاروانی ايم، و جهان كاروانسرا

در كاروانـسـرا، نـكنـد كـاروان، سرا

كليم كاشانی

گِره گشود ز كارم كه سخت تر بنـدد

جز اين نبود فلک گر گِره‌گشايی كرد

دارای قاجار

مكُن راز خود را عيان با كسی

كه هـمـرازْ، هـمـراز دارد بـسی

ناصرموسوی

ما شيشه ايم و باک نداريم از شكست

شيشه هرآنچه می شكنـد، تيـزتر شود

ناصر موسوی

ما پشتِ خود به خدمت كَس، تا نمی كنيم

بـســيــــار می كنـند، ولــی مـــا نمی كنيم

حافظ

تو پنداری که بدگو رفت و جان بُرد؟

حسابش بــا کــرام‌الکاتبین است

صابرهمداني

در آن ديار كه كَس، تب برایِ كسْ نكند

دگـــر چگونه توان مُــرد از بـرای كسی

ميرشاه ميرايمان

رتبه می خواهی، چو خورشيد از خلايق دور باش

ســايه از هـمـراهـیِ مـردم، بـه خـاك افتاده است

پژمان بختياري

نيستم تشويشي از نيرنگ و رنگ خلق، از آنكه

ما سِيَه بختيم و بـالایِ سيـاهي رنـگْ نــيست

صائب

به هـركه هـرچه دهي، نـام آن مبـر صائـب

كه مالِ خود طلبيدن، كم از گدائي نيست